لباس بچگی از بند رخت من گم شد
کسی بزرگ شد و توی تخت من گم شد
کتاب حرفه و فن، آب سرد و لکه ی خون...
میان کوه سوالات سخت من گم شد
هزار تکه ی یک نقشه ی جهان بودم
شبی که باد زد و پایتخت من گم شد
...
شبیه پاک کن از جامدادی ام قل خورد،
و زیر نیمکتی کهنه، بخت من گم شد
سلام
به نظر میاد به عنوان یه شعر وبلاگی خیلی قویه. محکم و منسجمه
سلام
خیلی ممنونم
مرسی که سر زدید
خیلی خوب بود!
( آب سرد ولکه خون رو برا چی آوردین؟!)
خیلی ممنون

) ولی بهتره کسی که اثری ادبی خلق میکنه، به خواننده جهت نده ...
) دلیل خودم رو میگم: توی کتاب حرفه و فن سوم راهنمایی(البته نمیدونم شما سمپادی ها هم حرفه و فن داشتید یا نه
) اومده بود که لکه ی خون ، فقط با آب سرد از بین میره... حالا این جمله رو ربط بدید به موضوع شعر، یا حتی اسم شعر!
والا درست نیست من درباره شعر خودم توضیح بدم، چون به تعداد کسایی که میخونن این شعر رو، دلیل واسه ربط داشتن یا بی ربط بودن این کلمات وجود داره و (حالا من که اثر ادبی خلق نکرده م
ولی خب چون پرسیدید،( و البته چون این چارتا بیتو اثر ادبی نمیدونم!
آهان! که این طور...
بیت آخرت فوق العاده بود...خیلی زیبا بود
کوه سوالات سخت تو هنوز یادمه...دوران راهنمایی خیلی تفکراتت واسم جالب بود...ذهن خیلی خلاق و کنجکاوی داشتی و داری...این خلاقیت توی شعراتم موج میزنه
مرسی عزیزم ... لطف داری

شکسته نفسی میفرمایید ، ما هفته ای یه بار پیش شما میومدیم کلاس خلاقیت، الان سرتون شلوغه ، وگرنه الانم میومدیم